💥دانیـــال💥دانیـــال، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

دانیــال یـه دنیـــاست

ویزیت دوم دکتر و...

نوبت دکتر ساعت ۶ بود باهمسرم رفتیم واسه اینکه مطمئن بشیم قلبش تشکیل شده باشه دقایق آخر کمی استرس داشتم  دستیار دکتر منو سونو کرد و با سونو ضربان قلبشو رویت کرد و گفت همه چی خوبه اون لحظه واقعا خداروشکر کردم و از اتاق اومدم بیرون همسرم تو راهرو وایساده بود بغلش کردم و گفتم همه چی خوبه خوشحال شد و رفت ماشین رو بیاره وقتی برگشت یه شاخه گل واسم گرفته بــود...😍😍😍
25 ارديبهشت 1395

یعنی افسرده هستم؟

خلاء تمام وجـــودم رو گرفته یه حالت نبض پایین شکمم میفهمم ولی هنوز جرئت احساس کردنش و آمادگیشو ندارم احساس میکنم به افسردگی مبتلا شده ام درست است آیـــا؟😳 من که عاشق این نی نی بودم فکر کنم واسه هورموناست
24 ارديبهشت 1395

حــال بد بارداری و عکس العمل بابای نی نی

آخر شبی گلاب به روتون استفراغ کردم  حالت تهوع شدید همسرم از نگرانی فوری رفت تو اینترنت نگاه کرد و بعد با خوشحالی گفت چیزی نیست طبیعیه تازه هرچی حالت تهوع بیشتر باشه بچه باهوش تره😳 منــو میگی!!!!😳😳😳😳😷 تازه بعدشم که دوباره اون حالتی شدم بهم میگه مواظب باش از دهنت نیاد بیرون همسر نیست که نوبــره دیگه 
12 ارديبهشت 1395

اولین ویزیت دکتر و جمال روی تــو

چه روز خوبی بود امروز ساعت ١٨۴۵ نوبت دکتر گرفتم و با آقا احسان رفتیم مطب دکتر بنان  من به خاطر سقطای قبلی خیلی استرس داشتم واسه همین قبلش تو خونه کلی خودمو آروم کرده بودم غسل آرامش و... توکل به خـــدا خلاصه دکتر که گفت تو سونوگرافی داره میبینتش با خودم لاحول و لا قوه الا باالله رو میخوندم  وقتی از مطب زدیم بیرون بارون روی صورتم بـارید و خــدا قشنگترین احساسات رو بهم داد... خـــدایا ممنــون که انقدر دوستم داری خــــدایا ممنون که انقدر هـوامو داری ...
11 ارديبهشت 1395

جــواب آزمایش

دوروز پیش آزمایش داده بودم و چون بتا بود امروز آماده میشد دل تو دلم نبود استرس گاهی و لحظه ای وجودم رو می گرفت و دوباره خودم رو آروم میکردم یاد خدا و مشیتش آرومم می کرد شروع کردم به قرآن خوندن و توکل کردم به خدا داشتم خودم رو برای هر جوابی آماده می کردم اینکه نکنه بی بی چک اشتباه باشه و ... که همسرم زنگ زد و اول کمی اذیتم کرد و بعد بهم گفت و من دلم راحت شد و خـــدارو شکر کردم خدایـــا سپاس
7 ارديبهشت 1395
1